pey-sel-nini-1370

34 هفتگی و تولدت مبارک عزیز دلم

1398/3/11 3:36
نویسنده : seli1370
605 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فاطمه یسنای عزیزم .سلام عزیز دلم .الان که دارم اینارو برات مینویسم کنارم خوابیدی و من فقط اشک میریزم . یسنا کوچولوی مامان خوش اومدی .عجله داشتی یک ماه زود اومدی پیش مامان.تقریبا از تولدت ۲ هفته میگذره و من همچنان در شوکم .هنوز باور نکردم .هر لحظه نگرانتم .هر لحظه فکر میکنم هنوز تو شکممی. فقط اشک میریزم که اگه الان تو دلم بودی راحتتر بودی .اینجا تو این دنیا زود اومدن اذیتت میکنه .کوچیک موندی .خیلی سخته برام اذیت شدنتو ببینم .الان بزرگترین آرزوی من بزرگ شدنته ‌. خوشگل مامان تو ۳۴ و ۴ روز بودی که به دنیا اومدی ‌. وزنت ۲ کیلو هشتاد گرم بود . البته تو سنوگرافی میگفتن ۲ کیلو ۲۵۰ ولی اشتباه میگفتن .نمیدونم چی باعث شد که اینقدر زود به دنیا بیای؟؟ تقصیر من بود؟ من چی کار کردم؟؟ دخترم خیلی خیلی عذابوجدان دارم .صبح تا شب فقط خاظرات روزای آخرو چک میکنم ببینم چی باعث شد که کیسه آبم پاره شد .قبل روزی که کیسه آبم پاره بشه با بابا رفتیم بازار وسایل مورد نیاز زایمانمو بگیریم .اومدم خونه وسایلارو جا به جا کردم شام ماکارونی درست کردم .شب خوابیدم .صبح از خواب بیدار شدم .دیدیم چیزی مثل آب اومد .شک کردم .صبر کردم هر نیم ساعت یک بار اونطوری میشد .تا شب همین بود .خیلی ترسبدم شک کردم .رفتم فوری وسایل بیمارستانتو آماده کردم .بابا دیر وقت اومد خونه .دیدم خسته هست دیگه چیزی نگفتم .بعد خودش گفت پاشو بریم دکتر .من گفتم بمونه فردا میریم امشب خسته ای .گفت نه پاشو الان بریم .رفتیم بیمارستان شمس .بهشون گفتم .گفتن مشکلی نیس.عیبی نداره .اومدن به ضربان قلبت گوش دادن گفتن مثل اینکه مشکل داره .زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت بره الزهرا سنوگرافی .رفتم بیمارستان الزهرا یه خانم دکتری بود گفت بیا معاینت کنم بعد برو سنوگرافی . معاینم کرد گفت آبریزش داری .اصلا باور نکردم .مثل اینکه دنیا رو سرم خراب شد . منو فرستادن سنوگرافی .سنوگرافی گفت همه چی طبیعیه . رفتم زنگ زدم بیمارستان شمس .گفت پاشو بیا اینجا زنگ بزنیم دکترت .زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت بستریش کنین .فردا میام .فرداش منو فرستادن آزمایشگاه دکتر شبستری . متاسفانه جواب آزمایشم مثبت بود .رفتم پیش دکترم .دکتر گفت برو بیمارستان بستری شو .شب میام عملت میکنم بچه رو در میارم .یسنا خیلی خیلی روزای سختی بود . خیلی نگرانت بودم .اصلا آمادگی همچین اتفاق هایی رو نداشتم .۱ ماه زود به دنیا اومدی .یک ماه خیلیه . خیلی زود بود .اونقدر گریه کردم .شب دکتر اومد .سزارینم کرد.تو اتاق عمل خیلی میترسیدم .اصلا آمادگیشو نداشتم .به دنیا اومدی .صدای خیلی نارکی داشتی . صداتو شنیدم .دکترم گفت ماشالله بچه ی سرحالیه .ولی چون ریه ات کامل نشده بود چهار روز موندی زیر دستگاه .عمل من خیلی سخت بود .خیلی درد کشیدم .از یه طرفم خیلی خیلی نگرانت بودم .دل تنگت بودم .من دو روز زودتر از تو مرخص شدم .خیلی گریه کردم .دلتنگت بودم تو رو گذاشتم بیمارستان برگشتم خونه .آی گریه کردم .دلم برات یه ذره شده بود .دلم برات میسوخت .آخه کوچولوی مامان تو خیلی کوچیک بودی .۲ کیلو بودی .واقعا خیلی سخت بود .بعد اینکه مرخص شدی .اومدی خونمون .اونقدر کوچولو بودی میترسیدم بغلت بگیرم .یسنا درست ۲ هفته برات گریه کردم .عزیزم ۳۴ هفته به دنیا اومدی ولی خیلی دختر زرنگی بودی .از روز اول گردن میگرفتی .شیرتو کامل میخوردی .اصلا به گلوت نمیپریر شیر .خودت کنترل میکردی همه چی رو .ماشالله خیلی دختر زرنگی هستی .ولی خیلی زیاد میخوابی .کلا برا شیر بیدار میشی .الان ۳۷ روزه هستی بقیه وبلاگتو مینویسم .دیروز بردمت دکتر ماشالله 4 کیلو شدی .ماشالله ماشالله اونقدر میخوری .اصلا سیر نمیشی .تو یه ماه ۲ برابر شده وزنت .خیلی خیلی خوشحالم .اندازه یه نوزاد معمولی شدی .فدات بشم .یسنا خیلی باباتو دوس داری .هر وقت باهات حرف میزنه میخندی .ولی اصلا تا حالا به من نخندیدی .خیلی باباتو دوس داری .بی ادب شیر منو هم خیلی کم میخوری .عاشق شیشه شیرت هستی .می میه منو دوس نداری .منم یا به زور میدم .یا میدوشم به شیشه شیرت .ماشالله اونقدر شکمو هستی ۱ ساعت شیر منو میخوری سیر نمیشی .۷۵ تا هم شیر خشک میخوری .دکتر میگفت تو این سن باید ۶۰ تا بخوری .تو بعضی وقتا ۹۰ یا ۱۲۰ تا هم میخوری .فدات بشم .عزیز دلم .نوش جونت .یسنا خیلی بانمکی .حتی گریه کردنتم خیلی با نمکه .عکساتو برات میذارم .فدات بشم .خیلی خیلی دوست دارم .عاشقتم .مامانی شبا اصلا نمیخوابی . خیلی اذیت میشم .کلا خواب ندارم ‌بعضی وقتا گریه میکنم ‌.اشکال نداره انشالله روزای سخت میگذرع ‌بزرگ میشی باهم بازی میکنیم .فدات شم .عشق منی .زود بزرگ شو . روزای سخت یادم میفته خیلی ناراحت میشم .تو زود زود بزرگ شو همش یادم بره ‌فدات شم .اون روز خواب میدیدم .رفتیم مشهد .دیدم حضرت علی به یه بچه لالایی میخونه ‌رفتم نزدیک دیدم بچه تویی . فدات بشم .دختر نازنینم 

 

پسندها (5)

نظرات (4)

مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
11 خرداد 98 18:56
قدم نو رسیده مبارک. 😍
seli1370
پاسخ
ممنونم عزیزم 
🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
11 خرداد 98 21:42
تولدت مبارک
seli1370
پاسخ
ممنونم عزیزم 
مامان صدرامامان صدرا
15 خرداد 98 22:24
قدم نو رسیده مبارک❤
🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
16 خرداد 98 11:20
نماز روزتان قبول باشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pey-sel-nini-1370 می باشد